موضوع: "حکمت های زیبای نهج البلاغه"

ثواب بی شمار صلوات در شب جمعه

 امام صادق علیه السلام:  هرگاه روز پنجشنبه وشب جمعه فرا برسدفرشته ای ازآسمان پایین میآید که همراه او قلم هایی طلایی و برگه های نقره ای میباشد و از روزپنجشنبه و تا غروب روز جمعه جز صلوات بر پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم و اهل بیتش چیزی  نمی نویسند بحارالانوارمجلسی ج 52ص94

حدیث بیداری

امام على عليه السلام: 

در شگفتم از كسى كه گمشده خود را مى جويد، امّا خويشتن را گم كرده و آن را نمى جويد!

ميزان الحكمه جلد7 صفحه 163

بعدشما یارسول الله حکم برخانه نشینی حضرت علی علیه السلام امضاء شد

آجرک الله بقیه الله رسول خدا (ص) خوب می دانست که زمان پرکشیدنش نزدیک شده است. ماه های آخر سخنانش بیشتر به وصیت شبیه بود. در آخرین حج به یارانش فرمود: “مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. در بازگشت از همان حج بود که وصی و جانشین خودش را نیز تعیین فرمود. در جای دیگر نیز فرمود: “نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم… و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود. روز واقعه فرا رسید حال پیامبر (ص) به وخامت گرایید. پيامبر (ص) علی (ع) را نزد خود فراخواند. او را مدتی طولانی در آغوش گرفت تا اینکه بيهوش شد. حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روي بدن رسول خدا افکندند. علي (ع) خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا کند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: “علي جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم. رسول خدا (ص) می دانست این دو آقا زاده چه مصیبتی در پیش دارند. خبر داشت از مظلومیت حسن (ع)، از تنهایی اش و از صلحی که مسلمانان نما ها به او تحمیل می کنند و به زهری که جگرش را پاره پاره خواهد کرد. و از حسین (ع) و کربلایش خبر داشت و از سرها و اسیرها و… مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب شهر مدینه را به جگر، داغ مصطفاست خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم گر آسمان خراب شود بر سرت رواست گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم زیرا عزای قافله سالار انبیاست خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست رحلت حضرت رسول(ص)وشهادت مظلومانه امام حسن مجتبی(علیه السلام)را خدمت آقا امام زمان(عج) ،وتمامی مسلمانان تسلیت عرض می نمایم. التماس دعا

این واقعیت مصداق تاخداوند نخواهد برگ از درخت نمی افتد؟

زن بارداری که 16 ساعت زیر آوار بود نه بیهوش شدم و نه خوابم برد. تمام مدت ١٦ساعت بیدار و هوشیار بودم. صداها را هم می‌شنیدم. نیروهای ارتش و هلال‌احمر آمده بودند. به همراه شوهرم به دنبال من می‌گشتند، اما صدایم به گوش آنها نمی‌رسید تا این‌که شنیدم می‌خواهند بولدوزر را روشن کنند. تمام مدت ترسم از همان بولدوزر بود. با خودم می‌گفتم من زنده‌ام و به هوشم. اگر بولدوزر بندازند و من تکه‌تکه شوم، چه! ١٦ساعت گذشته بود. هنوز نتوانسته بود همسرش را پیدا کند. فریادزنان، اسم همسرش را صدا می‌زد. اجازه نمی‌داد کسی بولدوزر را روشن کند. امید داشت به زنده‌بودن همسرش؛ با صدای بلند می‌گفت: «فرانک باردار است، باید نجاتش بدهیم.» نیروهای هلال‌احمر و ارتش همگی با هم بسیج شده بودند تا شاید بتوانند این زن باردار را در میان آوار پیدا کنند. کم‌کم امیدها ناامید شد. هیچ‌کس هیچ صدایی از میان آوار نمی‌شنید. نیروهای امدادی و مردم تقریبا مطمئن شده بودند که زن جوان در میان این همه خاک جان باخته است. مگر می‌شود کسی در این ویرانه جا مانده باشد و نفس بکشد. آن هم بعد از این همه ساعت؛ بنابراین عملیات آواربرداری با روشن‌شدن بولدوزر آغاز شد. مرد جوان اما دست‌بردار نبود. باز هم در میان خاک‌ها به دنبال همسرش می‌گشت. چند ثانیه مانده بود تا شروع عملیات که ناگهان صدایی از میان خاک‌ها شنیده شد. مرد جوان فریاد زد «زنده است.» نیروهای امدادی به سمت صدا رفتند. مرد جوان با اشک اسم همسرش را صدا می‌زد و حالا دیگر فریادهایش پاسخ داشت. همسرش هم او را صدا می‌زد. درنهایت فرانک ٢٤ساله زیر خروارها خاک پیدا شد. او را بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند. معجزه اصلی این‌جا بود که این زن بعد از ١٦ساعت هم خودش و هم فرزندش سالم بودند.

غنچه نو شکفته ام چه شدی؟

 غنچه نو شکفته ام هنوز به گل نشستنت را ندیده ام تپش قلب من تازه به صدای خنده ات خو گرفته ام هنوز زود است گلم آغوش من تازه به گرمای بغل گرفتنت عادت کرده من در هوای گل شدنت بودم تو در فصل غنچه پژمردی چشمانت را باز کن همه عمرم زندگیم در چرخش چشمان تو خلاصه میشود. فدای حضرت علی اصغر(علیه السلام)  اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج 

پیش بینی شهید ابراهیم هادی از سفر مردم به کربلا؟

پیش بینی شهید ابراهیم هادی از سفر مردم به کربلا به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه میکردم بعد با حسرت گفتم: ابراهیم جون این جاده مرزی رو ببین. عراقی ها راحت تردد میکنند. بعد با حسرت گفتم: یعنی میشه یه روز مردم ما راحت از این جاده ها عبور کنن و به شهر های خودشون برن! ابراهیم انگار حواسش به حرف های من نبود. با نگاهش دور دست ها را می دید!لبخندی زد وگفت: چی میگی! روزی میاد که از همین جاده، مردم دسته دسته به کربلا سفر میکنند. در مسیر برگشت از بچه ها پرسیدم: اسم این پایگاه مرزی رو میدونید؟ یکی از بچه ها گفت “مرز خسروی” بیست سال بعد به کربلا رفتیم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان که ابراهیم بر فراز آن زیارت عاشورا خوانده بود. گویی ابراهیم را میدیدم که ما را بدرقه میکند.” کتاب: سلام بر ابراهیم مدیون شهداییم

پیمان بستن با دشمن چیست؟

سفارش امام علی (ع) در نامه۵۳ نهج البلاغه به مالک اشتر نخعی در رابطه با پیمان با دشمن : با دشمنت پیمانی مبند که قابل تفسیر باشد به خاطر اینکه پس از استوار شدن پیمان به وسیله عبارت های دوپهلو برای برهم زدنش راهی نباشد .

۱۳ آبان روز مبارزه با استکبار جهانی گرامی باد .

حسرت خدمت به زوارامام حسین(علیه السلام) 

شهرم امروز چون هوای غبار آلودش دلش گرفت. و مردمانش دلگیر جسم و روحشان خسته. امروز خادمان در موکب ها را که  می دیدم همه حسرت خدمت به زوار را با بغض و گریه بروز میدادند .  از ساده ترین و نزدیکترین و قدمی ترین قدمگاه حسین بن علی (ع) که بوی عطر عاشقی اش ازبین الحرمین در مرز خسروی به مشام میرسد نمیدانم چرا این حدود بازگشایی نشد امسال هم که با حسرت گذشت….

ما چشم انتظار ماندیم . نمیدانم که چرا نمیشود،شاید سال دیگر نگفته قرعه به نامم گشت. ما در شهر شور وشعور حسینی قصرشیرین امسال مفتخر به دریافت تندیس خدمت حضرت ارباب نشدیم. اما حب حسین و اهل بیت (ع) در این دیار در رگ و خون این مردمان مستدام است

کوچه های  شهرم خیلی دلگیرند

و همچنان منتظر کبوتران حرم یار می ماند شاید سال دیگر

تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات

      دلنوشته یکی از شروندان قصرشیرین

 یک سنگ ریزه، ناچیز است؟

 یک سنگ ریزه، ناچیز است.

اما اگر همین سنگ در جوراب یا کفشت باشد، تو را از رفتن و حرکت باز میدارد..

بعضی چیزها ریز است، ناچیز است اما انسان را از حرکت در راه خدا و به سمت خوبیها باز میدارد.

مثل نامهربانی نسبت به پدر و مادر،

هرچند کم باشد و درحد اه گفتن باشد!

راه بندان خواهد کرد…

این حرف خداست که فرمود:

به پدر و مادر خود، اُف نگو. 

(سوره اسراء/23)

راز نجات در توسل به قرآن

«مداومت نمی‌کند بر این ذکر جز اهلش…»

حاج‌شيخ‌محمّد‌ابراهيم‌رياحى درباره آية‌الله‌كوهستانى مى‌گويد:

به محضرش تشرف حاصل كرديم. ايشان بيمار بودند (و مدّتى بعد بر اثر آن، رحلت نمودند.) تا موقع نماز شد، با آن جسم ناتوان به نماز ايستاد. آن قدر نماز را با خضوع و طمأنينه خواند و سجده‌هايشان به قدرى طولانى بود كه با وجود آن كه ما جوان بوديم، برايمان مشكل بود. در هر حال، نماز را خوانديم و از ايشان تقاضاى گفتارى كرديم كه به آن عمل كنيم، فرمود:

«توجهتان به قرآن باشد كه اين روزها قرآن خيلى غريب است.»

اين سخن را آن‌چنان با سوز دل بيان كردند كه ما به گريه افتاديم و چون با اصرار تقاضاى دستورالعملى كرديم، فرموند:

«ذكرى را برايتان مى‌گويم كه اگر به آن عمل كنيد، هر حاجتى داشته باشيد به آن می‌رسيد و آن چنين است

تا ۴۰ روز، هر روز ۱۲ بار “انّا انزلناه” را بخوانيد…

بعد از آن، حاجت شما برآورده مى‌شود… ان‌شاء‌الله»

 پژوهشکده باقرالعلوم (علیه‌السلام)