موضوع: "دل نوشته"
دیار یار
یکشنبه 91/04/18
بارگاه ملکوتی آقا امام رضا (ع) ، چه شوقی دارد ایستادن روبروی ایوان طلا و نوشیدن آب گوارای سقا خانه و تماشای پرواز زیبای کبوترهای حرم ….
شب های زیبای حرم در انعکاس نور طلایی رنگ گنبد طلا و هم همه و نجواهای دعا گونه ی زائرین کنار پنجره فولاد که ازدهام و شلوغی آن را چون جان شیرین در بر گرفته و این شوق عظیم را می توان با دیدار از نمایشگاه زیبای حکایت آفتاب تکمیل کرد ، نمایشگاهی که در هشت صحنه زیبا روایت زندگانی امام را از هجرت اجباری از مدینه تا لحظه شهادت غریبانه اش با بیانی زیبا مطرح میکند که زبان شیرین و لحن ساده و خوش یک راوی خوش طینت این سیر را صد برابر زیبا تر می کند.
پس از دیدار از این نمایشگاه زیبا شرکت در نماز جماعت حرم در رواق دار الحجه و یا روبروی ایوان طلا و یا هرجای دیگری از حرم مطهرش این شکوه را چندین برابر می کند و پس از آن با قلبی سبک و آرامش روحی خود را آماده زیارت ضریح مقدس آقا می کنیم هرچند توان رسیدن به ضریح را نداریم ولی از همان فاصله هم می توانیم درک کنیم حس زیبای ایستادن در قطعه ای از بهشت خداوند را و با بیرون آمدن از حرم تازه فرصت این را داریم که بیاندیشیم خداوند چه موهبتی بر ما داشته است که قطعه ایی از بهشتش را در کشور ما قرار داده است .
زیارت امسال مشهد مقدس طلاب حوزه علمیه ی قصرشیرین حداقل برای من خیلی بیشتر از سایر زیارت هایم در من تاثیر داشت . نمی دانم چرا ، شاید به خاطر حس و حال قبل از زیارت خودم شاید به خاطر جو صمیمی دوستانم و یا شاید بینش و آگاهی ام نسبت به دنیا تغییر کرده است . نمی دانم .. فقط میدانم که هرکس باید حداقل یک بار در زندگی اش این حس را تجربه کند . برای همه شما این را از خداوند منان و آقا امام رضا (ع) آرزومندم.
خورشید بر من بتاب و تطهیرم کن چون آینه ها بشکن و تکثیرم کن
یک بار سر سفره لطف و کرمت بنشانم و یک عمر نمک گیرم کن
درد دل با آقا
سه شنبه 91/04/06
پدرم سلام…
سلام پدر امتم مرا ببخشید که حتی در نامه ام هم گله و شکایت می کنم دیگر کاری جز گله و شکایت بلد نیستم ، یعنی کاری نمیتوانم بکنم.
دیروز روز تولد عمویتان حضرت عباس بود ؛ دیروز را به احترام دو دست بریده عمویتان روز جانباز نامیده بودند ولی ای کاش به جای اینکه برای جانبازان روز تعیین می کردند برایشان امکانات و احترام تعیین می کردند . کاش گوشه ای از فداکاری هایشان را به جوانان امروز نشان می دادند تا بفهمند جانباز به معنای معلول و ناقص و سربار جامعه نیست . تا بفهمند که اگر همین جانبازان نبودند امروز نمیتوانستند در خیابانها حتی نفس بکشند یا حتی برای نفس هم باید به ابرقدرتهای جهان باج می دادند . تا بفهمند که اگر اینان به جنگ غولهای جهان نمی رفتند آن هم با دستان خالی امروز ایرانشان خانه شیطان و مرکز فرماندهی یاران شیطان می شد . کاش فقط مقداری شفاف سازی می کردند .
آقا جان خواهش می کنم ، تمنا می کنم بیایید… بیایید و به این مردم قدرنشناس بفهمانید که جانبازان در جبهه ها اعضای بدن خود را از دست دادند تا کمال روحشان را دریابند . تا بدانند این کسانی که آنها را معلول می نامند روحی به بلندای آسمان دارند . بدانند که آنها در این روزگار آرزویشان این است که کاش در همان دوران جنگ شهید می شدند و از دست رفتن ملتشان را نمی دیدند . بیایید به اینان بفهمانید که همین انسانها که با دست خالی و با فدا کردن بدن های سالمشان نگذاشتند حتی وجبی از خاک ایران به دست اجنبی ها بیفتد و کاری کردند که دیگر حتی فکر درگیری مسلحانه با ایران را در سر نیاورند ، امروز شاهد این هستند که دشمن از طریق دیگر دارد به آنها حمله می کند . چرا خودمان را گول بزنیم ما خودمان دشمن را با دستان خودمان به خانه هایمان آورده ایم تا با تصاویر رنگی و فریبنده اش ذهن پاک و بی آلایش کودکان و خانواده هایمان را دستخوش تحریف کند و از درون خانه ها به ایرانمان حمله کند .
آقاجان تورا به عظمت تمامی خونهای ریخته شده در راه حفظ اسلام و به تمامی دستها و پاها و سلامتی هایی که در این راه فدا شده قسمتان می دهم که زودتر بیایید…
می دانم که من آنقدر شایسته نیستم که حتی لگام اسب یکی از سربازان شما را بگیرم ، می دانم که حتی لیاقت آن را هم ندارم که در سپاه شما باشم اما دعایم ، آرزویم و تمنایم همه این است که حتی برای آرامش قلبم هم که شده و اینکه ببینم که جانبازان امروز به حق لایق خود رسیده اند برای یک بار هم که شده جمال زیبای شما را از دور هم که شده ببینم و عدالت واقعی را که بشارتش را از همان دوران کودکی در گوشهایم شنیده ام و با گوشت و خونم آمیخته شده است را حس کنم ….
بیایید ؛ خواهش میکنم که بیایید….
دعای قنوت نمازهایم همه این است :« اللهم عجل لولیک الفرج و المستشهدین بین یدیه »