مناظره_شاگرد_امام_صادق_با_بزرگ_اهل_سنت
مناظره شاگرد امام صادق(ع)با_بزرگ_اهل_سنت هشام بن حکم یکی از برجستهترین دانشمندان شیعی قرن دوم در علم کلام، شاگرد امام_صادق(ع) و امام_کاظم(ع) بود.او در هیچ مناظرهاى از هیچکس شکست نخورد و همیشه قهرمانى پیروز بود.آوازه شهرت او چنان حوزههاى علمى اسلامى را گرفته بود که هرگاه دانشمندان بنام با این که او را ندیده بودند در مناظرهاى از شخصى شکست مىخوردند حدس مىزدند آن شخص #هشام_بن_حکم است.
ماجرای یکی از مناظرههای او چنین است که هشام خود برای امام صادق(ع) نقل میکند:
به من خبر دادند عمرو بن عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش مینشیند، در باره #امامت بحث میکند و عقیده #شیعه در باره امام را بیاساس و باطل میشمارد. این خبر برایم خیلی ناگوار بود، به همین سبب به بصره رفتم. وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. وقتی نشستم، -به او گفتم: ای مرد دانشمند، من غریبم، اجازه میدهید چیزی بپرسم؟
گفت: آری. گفتم: آیا شما چشم دارید؟
گفت: پسرجان این چه پرسشی است، چرا در باره چیزی که میبینی میپرسی؟
گفتم: پوزش میخواهم. پرسشهایم این گونه است، خواهش میکنم، پاسخ دهید.
گفت: گرچه پرسشهایت احمقانه است، ولی آنچه میخواهی بپرس!
گفتم: آیا چشم دارید؟
گفت: آری. پرسیدم: با آن چه میکنی؟ گفت: به وسیله آن رنگها و اشخاص را میبینم.
گفتم: آیا بینی داری؟
گفت: آری. گفتم: از آن چه بهرهای میبری؟ گفت: به وسیله آن بوها را استشمام میکنم.
گفتم: آیا زبان داری؟
گفت: آری. گفتم: با آن چه میکنی؟ گفت: طعم اشیا را میچشم.
گفتم: آیا شما گوش دارید؟
گفت: آری. گفتم: از آن چه سود میبری؟ گفت: به آن صداها را میشنوم.
گفتم: بسیار خوب، حالا بفرمایید دل هم دارید؟ گفت: آری. گفتم: دل برای چیست؟ گفت: به وسیله دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم میگذرد، تشخیص میدهم، اشتباههایم را برطرف میکنم و درست را از نادرست تشخیص میدهم. گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بینیاز نیستی؟ گفت: نه، هرگز. گفتم: در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است چگونه نیاز به دل داری؟
گفت: پسرجان، وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک میشود تردید کند، آن را به دل ارجاع میدهد تا تردیدش برطرف شود.
گفتم: پس خداوند، دل را برای #رفع_تردید اعضا گذاشته است.گفت: آری.
گفتم: پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است؟ گفت: آری، چنین است.
گفتم: شما میگویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام #حیرت و #شک به او مراجعه کنند نگذاشته، پس چگونه ممکن است بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید؟
عمرو بن عبید پس از لحظهای تامل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: اهل کجایی؟ گفتم: کوفه. گفت: تو همان هشام بن حکمی; سپس مرا در آغوش گرفت; به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت.
حضرت صادق(ع) از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود: هشام، این گونه استدلال را از که آموختی؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است. ( کافی، ج 1، ح 3)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نجفی احمدآبادی در 1396/04/31 ساعت 05:48:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |