انسانها را در زیستن بشناس نه در گفتار

مردی در رستوران با تلفن صحبت می کرد، ناگهان خوشحالی کرد و گفت: همه مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه، بعد از 18 سال دارم بابا میشم. چند روز بعد اون مرد رو با بچه 3 ساله دیدم. علت کار اون روزشو پرسیدم. گفت: آن روز میز بغلی، پیرزنی به شوهرش گفت: ای کاش امروز باقالی پلو با ماهیچه می خوردیم، شوهرش با شرمندگی خواست بخاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند، من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که اون پیرمرد شرمندۀ همسرش نشه. انسانها را در زیستن بشناس نه در گفتن، در گفتار همه آراسته اند.

از کتاب  زنده ایم یا زندگی می کنیم؟(برگزیده  بهترین داستان های انگیزشی جهان)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.