دلنوشته ای به مولایم
باتو خاطره ها دارم ،همگی شیرین جزء آن روز،روزی که بغض کردی ، روزی که تمام آسمانیان زانو زدند واین ابرها بودند که همگام با آدمیان می گریستند بی شک تمام شقایق ها داغی سنگین بر دلهاشان نشست .
چه کسانی بغضت را می خواستند؛ عده ای خواص بی بصریت، عده ای خواص ظاهر نما ، عده ای که تو را گم کرده بودند وآنچنان در بوی تعفن خود غرق بودند که دیگر توان استشمام عطر مهدی فاطمه را از نفس هایت نداشتند،آری سال 88بود همان فتنه، همان بر داشته شدن نقاب از چهره بد خواهان این نظام ، همان روزهای شوم .
اما رهبرم ؛مردم کشورم همگی جان نثارت هستند وهمان سال به خوبی پس دادند امتحان وحدتشان را ودر نهم دی ماه بود که تمام مردم ایران یک صدا فریاد زدند: جانم فدای رهبر
ای که تمام عمرم فدای یک لحظه ،تنها یک لحظه پلک زدنت ،عزیز زهرا هرگز نخواهیم گذاشت آن لحظات غم انگیز دوباره تکرار شود واین بار نیز با حضوری پررنگ در انتخابات 24خرداد 1392 شرکت کرده واصلح ترین را انتخاب می کنیم.
رهبرم ،رهبرم بدان ماطلاب حوزه علمیه قصرشیرین گرچه از دیار وشهر خود دوریم ولی در ایرانیم ومطیع عمرت هستیم وآن کسی را که از بقیه اصلح تر باشد انتخاب خواهیم کرد نه شعاری نه برگه ی سفید،تنها نام آن کس که برای تو یار و یاور باشد وغم خوار.
تادگر بار نبینیم در نماز جمعه ای بغض کنی وشاعری دل شکسته در مقابل اشک های عاشقانت، در مقابل بغض تو و سخنانت بسراید : ناگهان در نماز جمعه ی شهر عطر محراب جمکران گُل کرد، بغض تو تا شکست ،بر لب ها ذکر یا صاحب الزمان (عج الله ) گل کرد .
جان ایران چه شد که جانت را جان ناقابلی گمان کردی،آبروی همه مسلمانان اشک مارا چرا در آوردی جسم تو کامل است ناقص نیست می دهد عطر یک بغل گل یاس دست اما حکایت ها دارد رحم الله عص العباس.
مولایم همه با هم 24 خرداد فریاد می زنییم :جانم فدایش می کنم سید علی لب تر کند.
کاری از طلبه پایه دوم :ن.یوسفینسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نجفی احمدآبادی در 1392/02/29 ساعت 09:25:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |